شده ام مصداق بارز "کلاهم هم بیفتد، این طرف ها نمی آیم".  استاد دفاع مرا در پورتال فعال کرده و مهلت تحویل مدارک به سرعت سپری می شوند، اما همین جا پشت این میز، توی شرکت، جایم امن و راحت است. اینجا یاد می گیرم بی اینکه مانند دانشگاه نیاز باشد با آن ادم نفهم سر و کله بزنم. کودک درونم می گوید برو و حالا انصراف بده که دستش داخل حنا بماند و حساب بی اخلاقی هایی که بر سرت اورده دستش بیاید. علی ای حال، فعلا که همینجا نشسته ام و ایمیل می زنم به مستر جرج هو! آقای هو پیگیر است که در واتسپ صحبت کنیم و من ترجیح می دهم همه چیز مکتوب باشد. دیروز نمایشگاه نفت و گاز تمام شد و بیزینس کارت بود که رد و بدل می شد و جلسه بود که برگزار می شد، من هم توی هر جمعی خودم را داخل می کردم و به دیالوگ ها گوش می دادم که چقدر دنیای جذابی ست بیزینس! در این دو ماه و خرده ای آدمها را در دو دسته تقسیم کرده ام، آدمهای نفت و گازی و آدمهای غیر نفت و گازی. (آدم هایی که همیشه عجله دارند و توی جیبشان همیشه یک مشت کارت دارند، همه شان خوب انگلیسی حرف می زنند و دنبال رفع و رجوع کار پروژه هایشان هستند)

الحمدلله.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود تحقیق تفکرات یک آرمان Jason بهترین تولید کننده نخ اکریلیک راستی ایتس کوپولوف ⚜مبل ایلیا⚜ نیلوفرانه لباسِ زندگی کتاب وجزوه