با ایدین چمدان می بستیم. اخر چه کسی می توانست لباس و مایحتاج یک ماه خود را در یک چمدان جا کند ؟ دانه دانه حذف می کردیم، می افزودیم، باز می کردیم و می بستیم، دست اخر شد ٢ چمدان بزرگ! که نیمی از یکیشان فقط نان بربری و سنگک برای فامیل ِ از ایران دور مانده -سوغات- بود. 


هر کس که تجربه ی خروج از ایران به یکی از کشور های در حال توسعه/ توسعه یافته را داشته باشد می داند که از ایران به مقصد، به یک باره، رنگ عوض می شود. انگار یک هو در فضای خاکستری نخوت بار افرودگاه امام خمینی یک سطح رنگ پاشیده باشند و تو در فرودگاه اتاتورک استانبول افتاده باشی. رنگ، حرکت، انرژی، شادابی . درک من از تمام نقاط ِ غیر فرودگاه خودی ست. 


در نورنبرگ فرود می امدیم، از بالا حواسم به قاره ی سبز بود و پروازم را روی سبزی اش رصد می کردم. تا اینجای سفر که راست می گفته اند، واقعا سیز است . از فرودگاه که بیرون زدیم هوای المان را استشمام کردم، فضای جنگ جهانی دوم را انتظار می کشیدم و سرباز های کلاه کج با زبان خ دار ! مردم نژاد پرست را برانداز می کردم و چشمهای ابی و پوست سفید شان را. از نورنبرگ به شهر کوچکی می رفتیم، اکنون جاده را می دیدم، تمیز . کناره اش گوش تا گوش ذرت کاشته شده و بوته های سیر . تماااام زمین را کاشته بودند. اگر نه، درخت بوده که نکاشنند.


گوش تا گوش : درخت، سبزی، دوچرخه .

جز زیبایی ندیدم. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پژوهش سرای دانش آموزی امام خمینی(ره) تفت طراحی سایت,طراحی وب سایت,فروشگاه اینترنتی,سئو,بهینه سازی سای عصر رایان شبکه روزنگار۹۸ فانوس خیال ابوالفضل حیاتی كاغذ ديواري دکوراسیون داخلی Eric فیلم و سریال های ترکی جدید